مرگ و زندگی در مسیر زاینده رود
در یكی از روزهای گرم و غبارآلود تهران سر صحنه تصویربرداری در مسیر زایندهرود حاضر میشوم تا از نزدیك، شاهد فعالیت این گروه سریالسازی باشم. این سریال را حسن فتحی برای پخش در ماه رمضان شبكه یك كارگردانی میكند. قرار من با علی مردانه دستیار اول كارگردان، ساعت 15، بیمارستان سرنا در خیابان شیخ هادی است.
با وجود ترافیك تهران با كمی تاخیر به صحنه تصویربرداری در مسیر زایندهرود میرسم و حدود 15 دقیقه هم در انتظار صف طولانی آسانسور میایستم. در همین حین عوامل صحنه را میبینم كه برای تدارك وسایل صحنه از طبقه پنجم بیمارستان به طبقه همكف میآیند.
سكانس 72 از سریال در مسیر زایندهرود یكی از حساسترین و مهمترین سكانسهایی است كه در بیمارستان تصویربرداری میشود؛ این سكانس روایتگر مرگ مسعود با نقشآفرینی مهدی باقربیگی است. درواقع داستان مرگ مسعود كه از نخبههای اصفهانی است از جایی شروع میشود كه مهران سارنگ فوتبالیست جوان تهرانی برای عقد قرارداد با یك باشگاه تازهتاسیس به اصفهان سفر میكند، اما در آنجا با یك نخبه اصفهانی تصادف میكند و باعث مرگ او میشود.
مرگ پشت دیوار شیشهای
با دانستن فضای كلی داستان میتوان به این نكته پی برد كه فتحی در مجموعه تلویزیونی «در مسیر زایندهرود» فوتبال را بهانهای برای ورود به مسائل اخلاقی قرار داده است.
داستان مجموعه تلویزیونی در مسیر زایندهرود به نوعی تداعیكننده میرا بودن روح انسان است به این معنا كه وجود انسان اندیشهای روان و رونده دارد و شاید همین ویژگی به آب زایندهرود كه همواره جاری است تشبیه شده است.
این سكانس از جمله سكانسهایی است كه كمترین دیالوگ را دارد و بازیگران تنها با هنر بازی احساسات درونی خود را مقابل چشم بیننده قرار میدهند. مسعود مصیب در بخش مراقبتهای ویژه است و تیم پزشكی ماهری مشغول معالجه این جوان نخبه اصفهانی هستند؛ شیشه اتاق سیسییو مانند دیواری حائل میان او و پدرش ملك منصور است. فرهاد (عمو) و شاهرخ (عموزاده) همراه با حاج بهزاد كنار پدر منتظر ایستادهاند و بیصبرانه چشم در چشم مسعود دوخته بودهاند تا علایم حیات را با تكان پلكهایش مشاهده كنند ولی خبری نمیشود.
سكوت بر فضای اتاق شیشهای سایه انداخته، نفسها در سینه عوامل هم حبس شده بود و هیچ صدایی از هیچ كس درنمیآید و نكته جالب اینكه ملاقاتكنندههای بخش هم این سكوت را رعایت میكنند و چشم به بازی مهدی باقربیگی بازیگر نقش مسعود دوختهاند؛ دكتر فریدون دادورمطلق از اتاق بیرون میآید، ملكمنصور بیحركت و مبهوت به درگاه در تكیه داده. دكتر بیاعتنا به ملكمنصور سراغ فرهاد، عموی مسعود میرود و میگوید: متاسفم هر كاری كه میتوانستیم انجام دادیم، اما... دكتر حرفش را از نیمه رها میكند و خانواده مسعود را با پیكر بیجان او تنها میگذارد؛ فرهاد و شاهرخ گریهكنان وارد اتاق میشوند، شاهرخ خودش را روی مسعود میاندازد و فرهاد هم كه از حال خود بیخود است در آغوش حاج بهزاد گریه میكند؛ در همین حین ملكمنصور پیرمردی كه رنگ خاكستری فلفل نمكی روی موهایش نمادی از گذر زمان را تداعی میكند با چشمانی اشكآلود ولی ناباور از مرگ پسر خود بیاعتنا اتاق سیسییو را ترك میكند و حسین محجوب به آهستگی از قاب دوربین خارج میشود.
حسن فتحی هنوز دستور ایست و پایان این سكانس را صادر نكرده است و منتظر است تا مهرداد ضیایی بازیگر نقش فرهاد و نیما نادری بازیگر جوان نقش شاهرخ همه احساسات درونی خود نسبت به این سكانس را بیرون بریزند؛ زجههای فرهاد و نیما به اوج میرسد و عاقبت فتحی میگوید: كات.
داستان مجموعه تلویزیونی در مسیر زایندهرود به نوعی تداعیكننده میرا بودن روح انسان است به این معنا كه وجود انسان اندیشهای روان و رونده دارد و شاید همین ویژگی به آب زایندهرود كه همواره جاری است تشبیه شده است.
رفاقت ملكمنصور و حسین محجوب
حسین محجوب از جمله بازیگران گزیدهكار است. بازی زیبای او در سریال «صاحبدلان» به كارگردانی محمدحسین لطیفی ـ كه اتفاقا آن هم در ایام ماه رمضان پخش میشد ـ هیچگاه از یاد نمیبریم. حسین محجوب در حالی كه اشكهای خود را پاك میكند درباره دلایلش برای پذیرفتن بازی در سریال در مسیر زایندهرود میگوید: اولین و مهمترین فاكتوری كه باعث شد بازی در نقش ملكمنصور را بپذیرم، فیلمنامه خوب علیرضا نادری و كارگردانی حسن فتحی بود. زمانی كه فیلمنامه را خواندم، متوجه قدرت كار شدم و احساس كردم اثر قابل قبولی از كار در خواهد آمد.
حسین محجوب بازیگری است كه ترجیح میدهد با كارگردانهای حرفهای كار كند، زمانی كه درباره همكاریاش با فتحی میپرسم، میگوید: فیلمها و سریالهای آقای فتحی نشان داده كه كارگردان آگاهی است و بیهدف دست روی فیلمنامهای نمیگذارد و همیشه حرفی برای گفتن دارد به همین دلیل دوست داشتم در كنار فتحی در مسیر زایندهرود را تجربه كنم.
تصویربرداری پلانهای ریز و درشت از صحنه مرگ مسعود یكی از نكات جالبی است كه فتحی در برداشتهای مختلف به كرات تصویربرداری میكند، درواقع جزئی نگری این كارگردان در ماهیت، كیفیت كلی اثر را میسازد.
مهرداد ضیایی بازیگر نقش فرهاد، عموی مسعود پس از گریههای فراوان و تصویربرداری از او در نماهای مختلف از كار رها میشود و برای نوشیدن چای به گوشهای دنج پناه میبرد.
این بازیگر در آغاز صحبتهای خود به ارتباطش با حسن فتحی اشاره میكند و میگوید: ارتباط من با آقای فتحی به سالهای بسیار دور برمیگردد. قرار بود در كارهای قبلی هم با او همكاری داشته باشم، اما هیچ وقت برنامههای ما با یكدیگر هماهنگ نشد؛ تا این كه به مجموعه تلویزیونی در مسیر زایندهرود رسیدیم و از سوی وی پیشنهاد شد و تقدیر بود كه من در این سریال بازی كنم. امتیاز خوبی كه این سریال داشت این بود كه فضای كلی كار در اصفهان میگذشت و لهجه اصفهانی من اینبار توانست كمك خوبی باشد، البته من در بازیهای خودم هیچگاه لهجه نداشتم و در سریال اولین بار است كه با لهجه كامل اصفهانی بازی میكنم.
ضیایی این گونه ادامه میدهد: فرهاد یكی از بهترین نقشهای این مجموعه در مسیر زایندهرود است كه خوشبختانه جا برای كار بسیار دارد، این كاراكتر از برخی جنبهها منفی یا حتی سیاه است، اما به دلیل رنگهای مختلفی كه این آدم در طول قصه به خود میگیرد برای خود من جذاب بود، او آدم ناقلایی است كه استفادههای عجیب و غریب از مرگ برادر خود میكند و این اتفاقی است كه متاسفانه در زندگی روزمره هم بسیار دیده میشود.
مناسبتی خوب برای داستانی جذاب
مهرداد ضیایی در ادامه صحبتهای خود به علاقه شخصیاش به شخصیت فرهاد اشاره میكند و میگوید: تا به حال شخصیت فرهاد را به طور مشخص در بازی تجربه نكرده بودم، اما در زندگی روزمره با آدمهایی مثل فرهاد زیاد روبهرو میشویم كه بنا به موقعیتی كه در آن قرار میگیرند رنگهای مختلفی به خود میگیرند؛ نكته جالب در شخصیت فرهاد این است كه شغل فرهاد زغالفروشی است و علاقه بسیاری به رنگرزی دارد و حالا شغل او روی عادتهای رفتاریاش نیز تاثیر گذاشته است. در واقع سیاه كردن آدمها و رنگآمیزی آنها جزو خصوصیات رفتاری اوست.
سریال در مسیر زایندهرود از جمله آثار سفارشی برای ماه رمضان است، اما سوال اینجاست كه سفارشی كار كردن حسن فتحی تا چه اندازه در محتوای كار تاثیر گذاشته است؟ ضیایی در پاسخ به این سوال میگوید: به نظر من مناسبتی بودن كار هیچ تاثیری بر كلیت اثر نگذاشته و شاید تنها ویژگی مناسبتی بودن این سریال این است كه یك تاریخ مشخص پخش دارد و ما باید تلاش كنیم كار را به ماه رمضان برسانیم، اما با توجه به شناختی كه از شیوه كار فتحی دارم، میدانم كه او كیفیت را فدای زمان نمیكند و تجربه همكاری در این سریال هم نشان داده كه بسیار دقیق و حساس است و به هیچ عنوان از پلانهای معمولی به دلیل كمبود وقت نمیگذرد.
نیما نادری، پسر علیرضا نادری نویسنده این مجموعه تلویزیونی، در سریال در مسیر زایندهرود نقش شاهرخ را بازی میكند. وی درباره شخصیت شاهرخ میگوید: قبل از هر چیز باید اعتراف كنم آقای فتحی ریسك بزرگی كرد تا من را برای نقش حساس و كلیدی شاهرخ انتخاب كرد و من تمام تلاش خود را میكنم تا به این اعتماد پاسخ مثبت دهم؛ شاهرخ برادرزاده مسعود است. آنها رابطه نزدیكی با یكدیگر داشتند و مرگ مسعود برای شاهرخ خیلی تلخ است. بیننده از اواسط داستان متوجه این رابطه نزدیك میشود چرا كه رابطه بین این دو در ابتدا عادی به نظر میرسد اما هرچه داستان پیش میرود بیننده متوجه صمیمیت بین این دو شخصیت میشود.
این بازیگر كه در گذشته در تلهفیلمی به كارگردانی محرم زینالزاده ایفای نقش كرده، در ادامه درباره نوع جنس كارهای فتحی میگوید: كار با آقای فتحی برای من بسیار لذتبخش است و لذت آن در سختگیریهای اوست. من با كارگردانهای دیگر كار كردهام و كار تئاتر دانشجویی هم انجام دادهام و تا اندازهای با این فضا آشنا هستم اما در مسیر زایندهرود به من طعم همكاری با یك كارگردان حرفهای را چشاند.
نیما نادری پسر نویسنده تنها كسی است كه از ابتدا در جریان جزئیات نگارش فیلمنامه بوده، این بازیگر درخصوص پیچیدگیهای فیلمنامه در مسیر زایندهرود میگوید: فرم داستان به دلیل پیچیدگیهای درونی و داستانكهایی كه در طول روایت وجود دارد، مخاطب را در مواجهه با حوادث مختلف قرار میدهد. به نظر من در مسیر زایندهرود از میوه ممنوعه بزرگتر و پرمایهتر است. در داستان در مسیر زایندهرود یك عده جوان اشتباهاتی انجام میدهند و افراد باتجربهتر به دلیل ناتوانیهایی كه دارند نمیتوانند به آنها كمك كنند. به نظر من این مطلب درست مانند نوشته یكی از نویسندگان كلاسیك غرب است كه نوشته بود افسوس كه جوانها نمیدانند و پیرها نمیتوانند و این تراژدی در این داستان هم به نوعی مطرح است. البته ناگفته نماند كه پایان فیلمنامه را جز پدر هیچ كس نمیداند و قرار است پایان فیلمنامه طی یك رمزگشایی جالب مطرح شود.
بازیگر قصههای مجید در مسیر زایندهرود
مهدی باقربیگی پسر بازیگوش سریال «قصههای مجید» تنها كسی است كه تا آخرین پلانهای تصویربرداری با كمترین استراحت مشغول كار است. او كه با صورتی شبیه به میت گریم شده تمام مدت روی تخت درازكش است پس از رهایی از كار در حالی كه با انجام نرمشهای ملایم خستگی كار را از تن در میكند درباره حال و هوای داستان میگوید: داستان این سریال مسائل و مصائب دو خانواده را به موازات نشان میدهد كه براساس شرایط و قضا و قدر به هم برخورد میكنند و زندگی آنها به هم گره میخورد و حسن فتحی هدف خود را در قالب یك پیام ساده مطرح میكند؛ داستان این سریال درست مانند سیوسه پل پیچ در پیچ است و هر چه داستان میگذرد اتفاقها برای بیننده گرهگشایی میشود.
باقربیگی در تشریح شخصیت مسعود میافزاید: مسعود علاقه عجیبی به گذشته دارد و به همین دلیل است كه در رشته باستانشناسی درس خوانده و به عنوان كارشناس میراث فرهنگی مشغول كار است؛ این شخصیت علاقه عجیبی به مادر خود دارد و زمانی كه مادرش را از دست میدهد حساسیتهایی برای او به وجود میآید كه از خانواده رانده میشود و به دلیل این علاقه با اعضای خانواده خود به شكلهای مختلف درگیر میشود. داستان هرچه میگذرد حقایق از زبان شاهرخ و شخصیتهای دیگر بیان میشود و هویت اصلی مسعود رفته رفته برای بیننده آشكار میگردد.
از باقربیگی درباره نبودش در 17 سال گذشته میپرسم و این بازیگر با لهجه شیرین اصفهانی چنین پاسخ میدهد: بعد از مجموعه تلویزیونی قصههای مجید، فیلم «نان و شعر» به كارگردانی كیومرث پوراحمد آخرین اپیزود از قصههای مجید را كار كردم؛ در آن زمان به سن بلوغ رسیده بودم و قیافه و صدایم مدام در حال تغییر بود و هر روز یك شكل و یك صدا میشدم به همین دلیل باید صبر میكرد تا زمان بگذرد و قیافه و صدایم شكل واقعی به خود بگیرد.
این بازیگر در ادامه میافزاید: مجموعه قصههای مجید در آن زمان در دل مردم جا افتاده بود و مردم مجید را با همان چهره دوستداشتنی و شیرین در ذهن نگهداشته بودند. به همین دلیل با توجه به شرایط سنی اگر میخواستم كاری انجام دهم شخصیت جدید با بازی مهدی باقربیگی برای مردم جذاب نبود، به همین دلیل ترجیح دادم دیگر در عرصه بازی فعالیت نكنم، البته پیشنهادهایی كه میشد اغلب خوب نبود و به همین ترتیب سال به سال گذشت و من خودم هم از فكر بازیگری بیرون آمدم و درسم را ادامه دادم. وارد بازار كار شدم و ازدواج كردم و به نوعی چسبیدم به زندگی.
حالا در مسیر زاینده رود این فرصت پیش آمده و سعی می كنم بهترین استفاده را ازآن بكنم.
نوشته : پریسا ساسانی (جام جم )
تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی